دلیل اشکهایم

دلیل واقعی حرفهایش را نمیفهمیدم

از نامردی روزگار حرف میزد ولی کیست که از دنیا و روزگارش شاکی نباشد

 در لا به لای حرفهایش از غمها و غصه هایش حرف میزدولی باورش نمیکردم،

 تمامی واژه واژه ی حرفهایش بوی ناامیدی میدادمیفهمیدم ولی نمیخواستم باور کنم،

 پیغامهایش دیگر هیجان همیشگی را نداشت ،آنقدر غرق شده بود که دیگر حتی فراموش
میکرد گاهی حالم را بپرسد

یا حتی آنقدر درگیر تنهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاییش شده بود که دیگر حتی فراموش میکرد
شاید قسمتی از تنهـــــــــــــــاییش باشم ،

که شاید تنهـــــــــــــاییش مرا تنهــــــــــــــــــــــاتر کند.

حرفهایش مرا به کلی بهم ریخت
هم چون بچه لجبازی شده بود که میخواستم با همه چیز و همه کس مخالف باشم،

بی اختیار ساعتها گونه هایم تر میشد.

دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم میخاست دیگر زمین نچرخد،

دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم میخاست تیک تاک ساعت دیگر عبور ثانیه ها را به رخم نکشد ،

دلــــــــــــــــــــــــــــــــم میخاست آنقدر فریاد بزنم که دیگر سکوتی
در برابر حرفهایش باقی نماند....





حقیقت

کاش همه حقایق توهم بود و دوستیمان حقیقت .

حقیقت، اصلا مگر حقیقت ی جز دوستیمان وجود دارد .

اصلا اگر دوستیمان نباشد مگر حقیقتی هست !نمیدانم شاید اصلا حقیقتی در کار نباشد ،

شاید من در باتلاق توهم دوستیمان گیر کرده باشم .

نمیدانم شاید من هنوز تو را،حقیقت بودن تورا ،حقیقت
 دوستی تو را به خوبی نمیدانم.

                                  
                                   نمیدانم شاید....






زودرنجی

  زود رنجیم را به پای دوست داشتنم بنویس.

زود رنجیم را به پای ساده دلیم بگذار که نمیخواهد شکستنش را باور
 کند.
زود رنجیم را به پای ترس دلم بگذار که میترسد در این شلوغی در میان
دلت به دست فراموشی سپرده شود.


زود رنجیم را به پای سکوتهایم بنویس ،سکوت هایی که هزاران هزار فریاد
 را در خود جای داده بود،سکوت های تلخی که در برابر سیلی از واژگان در برابرت داشتم.


اگر زود رنجم ، ساده دلم ، از نبودت میترسم وسکوت اختیار میکنم
 فقط میخواهم دنیای تورا نیز خط خطی نکنم


 فقط همین ...






برایت شاد مینویسم


میخواهم شاد بنویسم ،دلم میخواهد برایت شاد بنویسم ،میخواهم گذشته را فراموش کنم و برای لبخند امروزت بنویسم .

 بنویسم که چقدر خورشید امروز زودتر بالا آمد،چقدر طلایی تر شده و همه ی اینها نوید بودنمان کنار هم بود .

چقدر خوشحالم ،دلم میخواهد این شادیم را با پروانه ها تقسیم کنم. دلم میخواهد فریاد بزنم و بودنمان را به رخ تنهایی خورشید بکشم .

دلم میخواهد تو را به همه نشان دهم تا حتی گلهای پیچک به بودنمان حسادت کنند.

دلم میخواهد لبخندت را به تصویر بکشم ،لبخند زیبایت را به تصویر بکشم تا دیگر جوهر قلمم اشک دوریت نباشد تا همیشه چهره ات  حک شده قلبم باشد.

بمان، همیشه بمان تا بودنمان نیز حک شده ی تاریخ شود...




سکوت


من سکوتت را طور دیگر تعبیر میکنم ،من سکوتت را عشق معنا میکنم،من سکوتت را با عشق ادغام میکنم.

اینگونه تعبیر میکنم که با سکوتت تک تک واژه های محبت را برایم زمزمه میکنی،

اینگونه تعبیر میکنم که شاید میخواهی صدای شکفتن رز عشق را با سکوتت برایم نجوا کنی.

 شاید سکوتت نشانه صداقت است،شاید سکوتت نمادی از دوستیمان باشد !شاید در سکوتت هزاران دوستت دارم نهفته باشد. شاید ، شاید ، شاید

کاش دست از این اعتصاب برمیداشتی ، کاش واژگان را به بازی میگرفتی ،کاش با به دار آویختن حروف برایم پیغامی میگذاشتی . کاش دیگر روزه سکوت نمیگرفتی و مرا از این همه وهم و سرگردانی رهایم میکردی.


راستی میشود با دوستت دارم روزه ات را باز کنی ؟؟؟



...



کلوئید زندگیمون دیگه تیندالی نداره

 میخواد که باشه بدون لخته، ولی نمیشه

با هر حرفمون اون میشه تیره

رابطه هامون خنثی خنثی ست

PH ش هفت نه کم نه زیاد

 تو جدول زندگی گروهی نداریم

نه واکنشی ، نه جذب و دفعی

 دیگه کسی نیست به یاد دوستش

 هر کسی هستش تنهای تنها ،بی هیچ پیوندی

 دیگه فرقی نداره گاز نجیبی یا هستی فعال

 چون دیگه جذبی بین هیچ کس نیست

دیگه کسی نیست یک دل و یک رنگ

 مثل سارق ها شدیم ما دو رنگ

 قلیایی نیستیم بدیم واکنش

با هر کی باشه هر جا که باشه

تو جدول زندگی همه گاز نجیبیم

کاری نداریم به دوستی هامون

به پیوندهای بین دلهامون




                                                           


                                                                 تقدیم به همه بچهای اهل شیمی

سیاهی



دیگه رنگهامون همه یه رنگن

 دیگه فرق نداره قرمز و زرد همه سیاهن

 دیگه فرق نداره خنده یا گریه

 همه یه رتگ ، بی رنگ ، همه سیاهن

دیگه فرق نداره هستی یا نیستی

جای نبودنا همه سیاهیست

 دیگه فرق نداره دریایی هستی

 یا که نه ،دلی ساحلی داری

 دیگه فرق نداره دریای آبی یا ساحل سنگ و سیاهی

دیگه فرق نداره عشق و تنفر

 همه یه رنگ ، بی رنگ ، همه سیاهن